حجاب برتر

حجاب برتر

آنان چفیه داشتند... من چادر دارم ...من چادر می پوشم،چادر مثل چفیه محافظ من است...اما چادر از چفیه بهتر  است ...آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند ...من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم ...آنان چفیه را خیس می کردند تا نفس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود...من چادر می پوشم تا از نفس های آلوده دور بمانم...آنان موقع نمازشب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند ...من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم ... آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند...من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم ...آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند...من وقتی چادری می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم...آنان با چفیه گریه های خودرا می پوشاندند... من در مجلس روضه با چادرصورتم را می پوشانم واشک هایم را به چادرم هدیه می دهم ...آنان با چفیه زندگی می کردند...من بدون چادرم نمی توانم زندگی کنم. آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند...من چادر سیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 10 خرداد 1394برچسب:, | 17:33 | نویسنده : بانوی، بی حرم... |